حال من با پیرهن مشکی خوش است...
24 آبان 1393 توسط پارسامهر
صدای (هل من ناصر ینصرنی) می آید.
آیا به راستی گسی هست حسین(ع) را یاری کند.؟
حسین(ع) صدا می زند(هل من ناصر ینصرنی)..آیا کسی هست که مرا یاری کند؟
و من در حالی که نمازم قضا شده می گویم:لبیک یا حسین ..لبیک..!
حسین (ع) نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند…
و من باز می گویم.
لبیک یا حسین..لبیک..!
حسین (ع) سنگ می خورد و من در مجلس غیبت می گویم:
لبیک یا حسین ..لبیک.!
حسین(ع) از اسب زمین می افتد.عرش یه لرزه در می آید
و من پس نگاه های حرامم می گویم.
لبیک یا حسین ..لبیک..!
حسین(ع) رمق ندارد باز فریاد می زند..(هل من ناصر ینصرنی؟)
من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد میزنم..
لبیک یا حسین..لبیک…!
حسین(ع) سینه اش سنگین شده…
من گناه می کنم و باز می کویم..
لبیک یا حسین..لبیک..!
خورشید غروب کرده..
من لبخند می زنم و می کویم..
(اللهم عجل لولیک الفرج) منبع گیومه